معنی قدم بوس - جستجوی لغت در جدول جو
قدم بوس
(قَ دَ)
پای بوس. (آنندراج)
ادامه...
پای بوس. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدم بوس
پایبوس پا بوس
ادامه...
پایبوس پا بوس
تصویر قدم بوس
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشم بوس
(چَ / چِ)
تهنیت از روی محبت و دوستی، مانند دست بوس. (ناظم الاطباء)
ادامه...
تهنیت از روی محبت و دوستی، مانند دست بوس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قدم دوز
(پَ رَ / رُ)
آنکه قدم را به چیزی دوزد، ثابت و پایدار. (آنندراج) :
خار قدم دوز به پیرامنم
سوزن عیسی شده در دامنم.
امیر خسرو (از آنندراج)
ادامه...
آنکه قدم را به چیزی دوزد، ثابت و پایدار. (آنندراج) :
خار قدم دوز به پیرامنم
سوزن عیسی شده در دامنم.
امیر خسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدموس
(قُ)
دیرینه، پادشاه بزرگ، صخرۀ بزرگ. (المنجد) ، شتر بزرگ. ج، قدامیس. (منتهی الارب) ، شدید. (المنجد) ، مقدم لشکر
ادامه...
دیرینه، پادشاه بزرگ، صخرۀ بزرگ. (المنجد) ، شتر بزرگ. ج، قدامیس. (منتهی الارب) ، شدید. (المنجد) ، مقدم لشکر
لغت نامه دهخدا
تصویر قدم بوسی
قدم بوسی
پایبوسی چاپلوسی
ادامه...
پایبوسی چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
قدم دوز
گام دوز میخکوب کننده، پایدار آنکه قدم را بچیزی بدوزد، ثابت پایدار
ادامه...
گام دوز میخکوب کننده، پایدار آنکه قدم را بچیزی بدوزد، ثابت پایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر قدم رو
قدم رو
گام رو
ادامه...
گام رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر قدموس
قدموس
دیرینه، بزرگ فرمانروا، شتر بزرگ، لشکر گران
ادامه...
دیرینه، بزرگ فرمانروا، شتر بزرگ، لشکر گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر قدم دوم
قدم دوم
گام دوم
ادامه...
گام دوم
فرهنگ واژه فارسی سره
قدم رو
مارش
ادامه...
مارش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دم دوس
وبال مزاحم
ادامه...
وبال مزاحم
فرهنگ گویش مازندرانی
دم بوت
بی دم، دم کنده
ادامه...
بی دم، دم کنده
فرهنگ گویش مازندرانی